گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد يازدهم
[سوره المائدة ( 5): آیات 101 تا 109 ] ....



ص : 222
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ
101 ) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْ بَحُوا بِها کافِرِینَ ( 102 ) ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِ یلَۀٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ )
کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَ ذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ ( 103 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَ دْنا
عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ ( 104 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَ کُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ
( إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 105
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَ هادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَ َ ض رَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِ یَّۀِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی
الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِ یبَۀُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ
شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ ( 106 ) فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ
بِاللَّهِ لَشَ هادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَ هادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ( 107 ) ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ
أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ( 108 ) یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا
( إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ( 109
، ص: 224
صفحه 104 از 150
[سوره المائدة ( 5): آیه 101 ] .... ص : 224
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ
(101)
ترجمه و شرح .... ص : 224
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میکند که احکام اسلام برنامه زندگی بشر و مبنی بر سهولت است و هرگز در موردي حکمی
سبب مشقفت فردي نمیشود بنا بر این شایسته نیست که از حکم بعضی موضوعات سؤال و پرسش نمائید که سبب حرج و مشقت
خود و سائر افراد گردد، زیرا بسیاري از امور است که مجمل و نا معلوم گذاشته شده و چون خدا چنین خواسته زیانی بر مردم نیست
که چنین باشد، ولی پرسیدن از این چیزها گاهی سبب آن میشود که ناچار پاسخی داده شود و مایه ناراحتی و اندوه پرسنده و
گروهی از مسلمانان شود. بهمین جهت خدا مؤمنان را از آن باز میدارد که چیزهایی به پرسند که چون حقیقت بر آنان آشکار
شود، اندوهگین شوند و آنان را آگاه میکند که اگر چنین چیزها را در زمان نزول قرآن یعنی در دوره رسیدن وحی بر پیغمبر اکرم
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپرسند، پاسخ آنان داده میشود و رحمت خدائی شامل حال میگردد، و از پرسش و پا فشاري در سؤال
چشم میپوشند و خدا چون میداند که آدمی ناتوان است و هوي و آرزو بر او ، ص: 225
چیره است، در جزا دادن باو شتاب نمیورزد. اینک میفرماید:
اي کسانی که بخدا و رسولش ایمان آوردهاید، از چیزهائی که اگر براي شما روشن و ظاهر شود، شما را خوش نیاید و دچار عسر و
حرج شوید، پرسش نکنید و اگر الحاح و اصرار کردید و از آنها پرسش نمودید، در هنگام نزول قرآن جواب آن بر شما ظاهر
خواهد گشت، لذا قبلا رنج سؤال را بر خود روا مدارید، خداوند از گناه سؤال بیمورد و بیجاي شما در گذشته و عفو میفرماید:
زیرا خداوند آمرزنده و بردبار است، پس شما هم بمانند اینکار عود نکنید و سؤال بیمورد ننمائید.
از این آیه مستفاد میشود:
سؤالات لغو از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حرام میباشد، و حقیقت هر چیزي در زمان نزول قرآن بعد از سؤال مردم
بیان شده است.
(101)
، ص: 226
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 226
اي مسلمانان نپرسید از رسول آنچه گردید از جواب آن ملول
یعنی از چیزي که گر ظاهر شود موجب اندوهتان در سر شود
ور که میپرسید هیچ از امر و نهی آن شود ظاهر شما را وقت وحی
صفحه 105 از 150
عفو کرده حق شما را ز آن سؤال کز نبی پرسید با صد قیل و قال
غیر موقع پس سؤالات از رسول مینمودي مردمان بو الفضول
یا ز روي سخریت یا امتحان یا ز نادانی و تعطیل زمان
از سؤال مردمان شد در غضب آن رسول بردبار منتخب
خواست فاروق معظم عذر و عفو از پیغمبر زان جسارتها و سهو
گفت از ما بگذر از سر زد گناه بودمان چون در جاهلیت رسم و راه
یافت این آیت در این موقع نزول بهر ترك آن سؤالات از رسول
هیچ مینفزاید آنها بر شما غیر اندوه و مشقت و ابتلاء
حق بود آمرزگار و بردبار نیست عاقل بر عقوبت هیچ بار
(101)
، ص: 227
شأن نزول .... ص : 227
در سبب نزول این آیه شریفه بین مفسرین اختلاف است، ابن عباس و انس و ابو هریره و حسن بصري و قتاده و طاووس و سدّي
معتقدند مردي بنام عبد اللّه به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت: یا رسول اللّه پدر من کیست و این مرد از افرادي بود
که حسب و نسب صحیحی نبود و از این حیث مورد طعن و سرزنش مردم قرار گرفته بود، پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
فرمود: پدر حذافۀ است، سپس این آیه نازل گردید.
ابو هریره و مجاهد گفتهاند: این آیه موقعی نازل گشت که از پیامبر در باره حج سؤال میکردند، موقعی که آیه: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ
حِجُّ الْبَیْتِ نازل شده بود.
پرسیدند: آیا در هر سال باید به حجّ برویم فرمود نه. بنظر برخی این دو سؤال در یک مجلس اتفاق افتاده بود.
مجمع البیان مینویسد: زهري و قتاده از انس روایت کردهاند که مردم از پیامبر سؤالات زیادي مینمودند: بطوري که گاهی پیامبر
اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با حالت خشم بلند میشد و میفرمود: بپرسید از من بخدا قسم هر سؤالی بکنید، جواب خواهم داد.
در این میان مردي از بنی سهم که باو عبد اللّه میگفتند و مطعون النسب بود، گفت: یا نبی اللّه پدرم کیست؟ پیامبر فرمود: حذافۀ
، بن قیس. سپس مرد دیگري از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر من در کجاست، پیامبر أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 11
ص: 228
فرمود: در آتش است. عمر بن خطاب در این میان از جا برخاست و پاي پیامبر اکرم را بوسید و گفت: یا رسول اللّه عهد ما با
جاهلیّت و شرك نزدیک است، بنابراین ما را ببخش، خداوند ترا ببخشد. در اینجا خشم پیامبر فرو نشست.
ابن عباس گفته: عدهاي بعنوان مسخرة و استهزاء و یا امتحان کردن از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤالاتی میکردند، لذا
خداوند متعال این آیه را نازل فرمودند.
از حضرت علی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ابو امامۀ الباهلی روایت گردیده است که روزي پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
خطبه خواند و در طی خطبه فرمود: خداوند حج را بر شما واجب کرده است. در این میان عکاشۀ بن محصن یا سراقۀ بن مالک
گفت: یا رسول اللّه آیا این حج در هر سال واجب است؟
صفحه 106 از 150
پیامبر اکرم از او روي گردان شده و جواب نداد. دفعه دوّم پرسید. باز جواب نداد، دفعه سوم پرسید.
پیامبر فرمود: واي بر تو، اگر بگویم، بلی چه چیز ترا ایمن میگرداند، قسم بخدا اگر بگویم، بلی هر آینه واجب خواهد گردید و اگر
واجب گردد، شما استطاعت آن را ندارید و اگر هم واگذارید، کافر خواهید شد و آنانکه پیش از شما بودند از سؤال کردن زیاد و
اختلاف با پیغمبران خود هلاك شدند، پس اگر شما را بکاري دستور دادم عمل بکنید و از اموري که نهی نمودم اجتناب ورزید.
، ص: 229
[سوره المائدة ( 5): آیه 102 ] .... ص : 229
اشاره
( قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ ( 102
ترجمه و شرح .... ص : 229
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میکند که بعضی از اقوام پیشین اینگونه سؤالات را داشتند و بر حسب مقتضیات شایسته نبود
که از آنها سؤال نمایند، و بدنبال پاسخ آنها بمخالفت و عصیات برخواستند، مانند قوم عیسی که خواستار فرود آمدن مائده شدند و
پس از آن بآن کفر آوردند و نیز قوم صالح که ناقه خواستند و سپس آن را پی کردند، ولی اگر خاموش میشدند و کار را با همان
آسانی که خدا خواسته بود، میپذیرفتند نه کار بر ایشان سخت میشد و نه نتیجه کوتاهی در کار و کفران دامنگیرشان میگردید.
اینک میفرماید:
حقا مردمانی پیش از شما بودند و پرسشهائی از پیامبران خود نمودند و چون جواب شنیدند و تکالیفی بر آنها فرض گردید، بآنها
کافر شدند و بآن عمل نکردند و گفتند اینها از جانب خدا نیست.
(102)
، ص: 230
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 230
می نمودندي سؤال از چیزها قوم از پیغمبران پیش از شما
پس بدان گشتند قوم از کافران بر عقوبت شد سبب بر ناگهان
از صفی بشنو مقامات سؤال پس بکار از تجربت بر بیملال
اول آن مسؤل بنگر در شئون ار تو کم باشد بوجهی یا فزون
گر فزون باشد مراعا ادب شرط باشد در سؤال در طلب
نیست لایق کز بزرگی کوچکی پرسد آنکس نیست حاجت اندکی
ور که محتاج است هم بر آن سؤال معرفت میبایدش در وقت و حال
صفحه 107 از 150
گر ندیم شاه گوید در سلام آنچه شب میگفت وقت چنگ و جام
سر زبانش را ببرند از وجوب یا زنند او را بداري یا بچوب
، ص: 231
تا که جاي آنکه دور است از طریق نه ندیم است و نه همسر نه رفیق
رتبه مسئول پس اندر سؤال بس که شرط اول است آن در خصال
ثانی اندر مرتبه خود بین که چیست آنکه پرست هست حدّت یا که نیست
در سیم بنگر چه باشد فایده آن سخن برجاست یا بیفایده
گر چه پرسیدي و گفتندت جواب حاصلش آب است بهرت یا سراب
(102)
، ص: 232
[سوره المائدة ( 5): آیه 103 ] .... ص : 232
اشاره
( ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِیلَۀٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ ( 103
ترجمه و شرح .... ص : 232
خداوند متعال در این آیه شریفه بذکر پارهاي از عادات زمان جاهلیت که همه بیدلیل بوده و از اوهام بتپرستی سر چشمه
میگرفته و پایهاي از اندیشه سالم نداشته پرداخته و بیان میکند که کفّار مکّه براي قسمتی از حیوانات از جمله آنها شتر با اوصاف
خاصّ ی از لحاظ سنّ و یا زایش که چند بچه آورده و چه خصوصیت در آنها بوده، براي هر یک علامت مخصوص گذارده و آنها
را محترم میشمردند و در باره آنها برکت قائل شده، از باربري و استفاده از شیر و گوشت آنها خود را محروم میکردند و آنها را
براي بتها آزاد میگذاشتند، لذا خداوند متعال از اینگونه احترام منع اکید نموده و دستور میدهد، باید آنچه را خدا محترم بشمارد
آن را احترام گذارد. اینک میفرماید:
اي مسلمانان خداوند در دین اسلام نه بحیره و سائبه و وصیلۀ و نه حام هیچیک را تشریع نکرده و حرام ننموده است و این از آداب
مردمان ، ص: 233
جاهلیت بوده و هرگز مورد قبول خدا نبوده است، ولی کفّار که نسبت اینکار را بخدا میدهند و حرمت آن را بامر خدا میدانند، بر
خدا دروغ و افترا میبندند و بیشتر آنان که پیروان رؤساي خود هستند، تعقل نمیکنند و نمیدانند که این انتساب افتراء بخداست،
در صورتی که رؤساي آنها خود میدانند که افتراء بخداست و بخدا دروغ نسبت دادهاند.
(103)
، ص: 234
صفحه 108 از 150
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 234
حق نفرموده از بحیره هیچ چیز ناقه بشکافته گوشی از تمیز
سائبۀ هم با وصیله یا که حام که بُد اندر جاهلیت رسم عام
حق نفرموده است تعیین این چهار بلکه خود کردند جهّال اختیار
بود رسم جاهلیت اینکه چون ناقه زادي پنج بطن از آزمون
گر مذکر بود بطن پنجمین گوش او بشکافتند از رسم دین
ز انتفاعش چشم برمیداشتند وز علف دورش نمیبگذاشتند
هر کسش میخواهد بهر میمنت مر بحیره سائبه در ناحیت
گوسفندي هفت بطن ار زاد هم گر که انثی بود آن آخر شکم
اینست میگفتند از ما یکدله سرش میدادند وانگه در گله
ور که بد نر ذبح کردندش که این هست مخصوص خدایان بالیقین
، ص: 235
ور یکی نر بود و دیگر ماده باز نر نمیکشتند بهر امتیاز
پس بگفتند از ره آئین و کیش بر برادر وصل گشت این ماده میش
هر کسی خواندش وصیله در سخن شیر او را مرد میخوردي نه زن
همچنین فحلی که ده سال تمام ناقه زو آبست شد خواندیش حام
پشت خود را کشته یعنی حامی او در تیمن بود فحلی نامی او
جمله بود اینها ز جهال ابتداع نز کتاب و از نبی انتزاع
لیک آنها کز غلط کافر شدند افترا بر حق به بستند و زدند
نسبت تحریم اینها بر خدا میدهند از راه کذب و افتراء
اکثري ز آنها ندارند آن خرد گمرهی تا باز دانند از رشد
یا که احکام اللهی را تمام باز دانند از حلال و از حرام
عقل خود را میفرمایند کار بهر تحقیقی نکو نامی ز عار
(103)
، ص: 236
[سوره المائدة ( 5): آیه 104 ] .... ص : 236
اشاره
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَ دْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ
(104)
صفحه 109 از 150
ترجمه و شرح .... ص : 236
خداوند متعال در این آیه مبارکه بدلیل و منطق آنان در این تحریمهاي نابجا و بیمورد، اشاره نموده و نمونهاي از جمود عقلی
آدمی را بصورتی نشان میدهد که خود بخود زشتی آن آشکار است، اینک میفرماید:
و چون بآنها گفته شود اي مردمان گمراه بسوي نورانیّت قرآن و هدایت رسول خدا بیائید و عقلها را حاکم قرار دهید و پرده نابینائی
آیات خدا را از پیش چشمها بر گیرید از روي غرور و جهل و بیخردي و حماقت میگویند: آنچه ما پدران خودمان را بر آن
یافتهایم ما را بس است و کیش و آئینی که آنان بر آن بودهاند، ما را کافی است، آیا همان آئین که پدران آنها داشتهاند آنها را
کافی است؟ هر چند که پدران آنها چیزي ندانسته و از دانش بیبهره باشند و راه راست را از کج نشناخته و هدایت نیافته باشند.
از این آیه استفاده میشود:
تقلید کور کورانه از آباء و اجداد نشانه ضلالت و جهالت است، بلکه انسان در باره معلومات خویش باید بعقل رفتار نموده و عادت
و بدعت پیشینیان را علم خود قرار ندهید و بداند بهترین راهنما تعالیم قرآن کریم ، ص: 237
میباشد که مطابق فطرت نیک انسان بیان شده و گوینده را نفع و غرض شخصی در آن متصور نیست.
(104)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 237
چونکه میگویند شان کآئید شاد سوي آنچه آمد از حق بر عباد
هم بسوي آن رسولش تا تمام گوید او حکم حلال و هم حرام
حسبنا گویند یعنی بس بود یافتیم آنچه از پدرها در سند
میبود آیا پس آنچیزي که هست از پدرهاشان ز نادانی بدست
آن پدرهاشان که نادان بودهاند راه بر لا یهتدون پیمودهاند
(104)
، ص: 238
[سوره المائدة ( 5): آیه 105 ] .... ص : 238
اشاره
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 105
ترجمه و شرح .... ص : 238
خداوند متعال در این آیه مبارکه مردم را بحکم فطرت و خرد ارشاد نموده و بیان میکند که هر فردي از بشر تنها مسئول سیرت و
صفحه 110 از 150
ملکات و اعمال خود میباشد که اگر شما هدایت یافتید گمراهی دیگران لطمهاي بشما نخواهد زد، اینک میفرماید:
اي کسانی که بخدا و رسول او ایمان آوردهاید! بر شماست که خویشتن را باصلاح نفوس خود ملزم نمائید و خود را از آنچه موجب
سخط خدا و عذاب آخرت است، نگاهدارید و چون شما در جادّه هدایت رهسپار شوید و راه حق بپیمائید، گمراهی آنکس که از
طریق حقیقت بیرون رفته است، بشما ضرر و زیانی نمیرساند، برگشت و محلّ رجوع همگی شما از رهرو و گمراه بسوي خداست
و رجوعتان در رستاخیز باوست و شما را بآنچه در دنیا از اعمال هدایت و ضلالت بجاي آوردهاید، آگاه خواهد کرد و بکرداري که
کردهاید، جزا خواهد داد.
خلاصه آنکه بفکر خود باشید و خود را درست کنید و چون شما ، ص: 239
درست شدید نادرستی دیگران از شما مؤاخذه نخواهد شد و بشما زیانی نخواهد رسانید.
از این آیه استفاده میشود:
که هر کس باید متوجه اعمال خویش بوده باشد و خود را اصلاح نماید و بخاطر کج روان مرتکب منهیات و کردار زشت نگردد و
اگر امر بمعروفش مورد قبول نشد، دلسرد و ناراحت نگردد، زیرا اعمال دیگران باو ضرري نمیرساند.
(105)
، ص: 240
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 240
بر شما باد اي گروه مؤمنان حفظ نفس خود کز او ناید زیان
ملتزم یعنی شویدش بر صلاح هر که خواهد کو بود دور از صلاح
گمرهی دیگران بهر شما کی زیانی وارد آرد بر ملا
خویش دارید از ضلال اعنی نگاه چون شما خود یافته باشید راه
سوي حق گردید راجع سر بسر از عملهاتان کند پس حق خبر
یعنی از وعد و وعید آگه شوید مطلّع از امر و نهی آنگه شوید
(105)
، ص: 241
شأن نزول .... ص : 241
نمونه بینات و کشف الأسرار مینویسد که این آیه در باره کسانی نازل شده است که امر بمعروف و نهی از منکر نمایند، ولی کسی
از آنها گوش نکند.
عبد اللّه عمر معتقد است که شأن نزول این آیه در باره کسانی است که بعد از ما بیایند و پس از دوران ما بامر بمعروف و نهی از
منکر بپردازند.
تفسیر کشف الأسرار نیز این شأن نزول را نوشته است.
نهج البیان در باره شأن نزول این آیه روایتی از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند که: این آیه در باره
صفحه 111 از 150
تقیه نازل گردیده است.
لکن سیوطی در باره شأن نزول این آیه سخنی نگفته است.
، ص: 242
[سوره المائدة ( 5): آیه 106 ] .... ص : 242
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَ هادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَ َ ض رَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِ یَّۀِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی
الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِ یبَۀُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ
( شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ ( 106
ترجمه و شرح .... ص : 242
خداوند متعال در این آیه شریفه جامعه مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و آنها را بانجام وصیت ترغیب نموده است که هنگام
بیماري و موقعی که آثار مرگ فرا میرسد، باید وصیت کنید و دو نفر مسلمان عادل را بشهادت بخواهید و با حضور آن دو نفر
وصیت نمائید و اگر در سفر دسترسی بدو نفر مسلمان نداشتید، میتوانید دو نفر از اهل کتاب را بشهادت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 11 ، ص: 243
سفر یکی از شما را مرگ فرا رسد و مشرف بموت شوید و بخواهید وصیت کنید در حین وصیّت شهادت و گواهی بین شما باید دو
نفر صاحبان عدل یعنی صاحبان عقل و امانت از خودتان، یعنی از اهل ایمان یا دو نفر دیگر از غیر خودتان، یعنی از اهل کتاب و
غیر متدینین، بدین شما اگر در سفر باشید و شما را مصیبت مرگ فرا رسد و با شما کسی از اهل اسلام براي تولّی امر شهادت شما
نباشد، باید آن دو نفر شاهد را گواه بگیرند تا بوصیّت شما عمل شود و اگر در موقع اداي شهادت صدق گفتار و راستگوئی شهود
مورد شک و تردید شما، یعنی ورثه متوفّاي وصیت کننده واقع شد، شما قاضی یا حاکم شرع آن دو شاهد را متوقف سازید و
نگاهدارید تا بعد از نماز عصر یعنی اداي شهادت را موکول به بعد از نماز عصر کنید که در آن موقع اجتماع مردم بیشتر است و در
موقع اداي شهادت قسم یاد کنند و بخداوند سوگند بخورند که آنچه گفتیم عین حقیقت و راست بوده است و در این شهادت طمع
مالی نداریم و شهادت خود را نمیفروشیم و به بهاي اندك معاوضه نمیکنیم و براي خدا شهادت میدهیم و اگر با موصی صاحب
قرابت یعنی خویشاوند باشد، بگوید: ملاحظه خویشاوندي را نکردهایم و شهادت خدائی را کتمان و پرده پوشی نمیکنیم و ما اگر
کتمان شهادت کنیم یا حقیقت واقع را تغییر و تبدیل کرده باشیم در اینصورت در زمره گناهکاران هستیم و مستحق عقاب خدائی
در دنیا و آخرت خواهیم بود.
از این آیه استفاده میشود:
در موقع مشاهده آثار مرگ وصیّت واجب است و گرفتن دو نفر از اقرباء یا غیر، هم واجب است و نیز در مسافرت وصیّت ضروري
و گرفتن شهود لازم است.
(106)
صفحه 112 از 150
، ص: 244
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 244
کز گواهان اي گروه مؤمنان در وصیت آورید اندر میان
از شما حاضر یکی چون شد بموت بیوصیت نیست نیک ار گشت فوت
پس بهنگام وصیت مرد و مرد عادل و منصف گواه بایست کرد
از اقارب و ز مسلمانان اگر نیست کس آرید از خلق دگر
غیرکم یعنی ز غیر دین خود مر گواه آرید بر بالین خود
گر کنید اندر زمین وقتی سفر پس رسد پیک اجل ناگه بسر
یعنی آید مر شما را وقت مرگ وز درخت عمر ریزد بار و برگ
پس دو شاهد از مسلمان یا ز غیر آورید اندر وصیّت و اینست خیر
در گواهی ور که باشند آن شهود متهم بر استمی اندر نمود
، ص: 245
حبسشان سازید تا بعد از صلاة یعنی اندر وقت اجماع ثقات
پس بحق بدهید ایشان را قسم گر که در ریبند ز ایشان بر ستم
خود بمضمون به لا نشتري ظاهر خویش از دغل سازد بري
نکنم اعنی دین مبدل بر ثمن بر دروغی تا خورم سوگند من
گرچه ذا قربی بود مشهود له ما گواهی را نپوشانیم از گنه
ور شهادت را بپوشانیم از یقین آن زمان باشیم ما را آثمین
(106)
، ص: 246
شأن نزول .... ص : 246
امام محمد باقر علیه السّلام و واقدي در سبب نزول این آیه چنین آوردهاند:
بنا بقول اسامۀ بن زید از پدرش دو نفر مسیحی بودند، بنام تمیم دارمی و عدي دارمی و کار آنها تجارت با مکّه بود، وقتی رسول
اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکّه بمدینه هجرت فرمود، ابن ابی ماریه مولی عمرو بن العاص بمدینه وارد شد، در حالتی که
تجارت با شام مینمود، با این دو نفر مسیحی بعزم تجارت کردن بیرون رفت، تا اینکه در بین راه ابن ابی ماریه مریض شد، وصیت
خود را با دستش نوشت و آن را در میان امتعه خود پنهان کرد و اموال خود را بآن دو نفر سپرد و گفت: وقتی که بمدینه رسیدید،
اموال مرا بخانواده من بدهید، سپس وفات کرد، این دو نفر از اموال ابن ابی ماریۀ آنچه خوب بود و خوششان میآمد برداشتند و
بقیّه مال را بخانواده او دادند.
ورّاث مزبور هنگام تفتیش وصیّت را پیدا کردند، وقتی که خواندند، اشیائی را در آن وصیت نامه دیدند که در جزء اموالی که
صفحه 113 از 150
تحویل گرفته بودند، نبود. بآن دو نفر مراجعه کردند. آنان هم گفتند: آنچه ابن ابی ماریۀ بما داده بود، بشما تحویل دادیم و از بقیه
مال خبري نداریم. ورّاث جریان قضیّه را برسول خدا گفتند. این آیه نازل گردید.
روض الجنان نوشته متاعی که آن دو نفر مسیحی برداشته و بورثه ندادند، ظرف سیمین بود بوزن سیصد درم.
ولی ترمذي در صحیح خود از ابن عباس از تمیم داري نقل کرده که متاع مسروقه جامی بود از نقره و قیمت آن هزار درهم بود و
در پیش رسول خدا، چون دلیلی نداشتیم، سوگند یاد کردیم، سپس این آیه نازل شد.
، ص: 247
[سوره المائدة ( 5): آیه 107 ] .... ص : 247
اشاره
فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا
( اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ( 107
ترجمه و شرح .... ص : 247
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند اگر اولیاي موصی دلیلی بدست آورند که دو نفر شاهد در باره وصیت خیانت نموده و
بدروغ سوگند یاد کردهاند، میتوانند نزد حاکم شرع دعوي را طرح نموده دو نفر از اولیاء میّت سوگند یاد کنند علیه دو شاهد که
آن دو در شهادت خود خیانت نموده و از جهتی بر خلاف واقع گفته و سوگند یاد نمودهاند و گواهی ما به این دلیل سزاوارتر است
از شهادت آن دو و ما براستی سوگند یاد مینمائیم و گر نه از جمله ستمکاران خواهیم بود. آنگاه بر حسب ظاهر حکم داد خواهی
و طرح دعوي کذب دعوي دو شاهد وصیت ثابت شده، بر طبق دلیل مجدّد و سوگند بار دوم بنفع اولیاء موصی حکم صادر میشود
و حکمی که قبلا صادر شده بیاثر خواهد بود. اینک میفرماید: ، ص: 248
و اگر اطلاع حاصل و ظاهر شد که آن دو شاهد یا وصیّ مستوجب گناه شدهاند، یعنی دروغ گفته و خیانت کرده باشند، در اینحال
سوگند بورثه ردّ میشود، یعنی دو نفر دیگر از اولیاء میّت و کسان او که مستحق بوصیّت وارث هستند بجاي آن دو شاهد قائم مقام
در شهادت و سوگند گشته، بخدا قسم یاد خواهند کرد که شهادت ما و گفتار ما در وصیت مورّث ما احقّ و سزاوارتر بقبول است از
شهادت و قسم آن دو نفر و ما را خدا را گواه میگیریم که آنچه مطالبه میکنیم از حق خویش تجاوز نکردهایم و حق خود را
میطلبیم و بآنها تهمت باطلهاي نزدهایم و اگر ما تجاوز از حق خود کرده و قسم دروغ خورده باشیم در اینصورت از جمله
ستمکاران هستیم و بخویشتن ظلم کرده و در معرض غضب و عقاب خداوند متعال خواهیم بود.
از این آیه مستفاد میشود:
اگر دروغ شهود بنحوي معلوم گردد دو نفر از اقرباي ورّاث بجاي آنها قیام میکنند و براي دروغ بودن شهادت شهود قسم
میخورند.
(107)
، ص: 249
صفحه 114 از 150
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 249
پس اگر معلوم شد کآندو گواه کسب کردستند فعلی بر گناه
کردهاند اعنی خیانت اندر آن پس دو تن خیزند از شاهدان
جاي دو خائن ز قوم مستمند که بر ایشان گشته وارد آن گزند
اولیان وصف است بهر الذین بر علیهم استحق باشد معین
یعنی آنها کاقد مند و مستحق بر بدیل از الذین استحق
حاصل این کز قوم میّت هم دو تن سر گواه آیند اندر انجمن
پس خورند ایشان قسم بر ما صدق بر شهادت اینکه ما باشیم احق
ما گواهیم اینکه باشند آن دو کس در گواهی خائن و صاحب هوس
ما اعتدینا یعنی از اندازه ما نگذریم اندر گواهی تازه ما
ورنه باشیم از ستمکاران یقین چون رسد پاداش ظالم یوم دین
(107)
، ص: 250
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 250
قوله تعالی: فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً عثر، عثر، عثار و عثور بمعنی: لغزش و افتادن است. چنانکه گفته میشود: عثر الرجل عثارا
و عثورا، یعنی سقط و این کلمه در ضمن آیات قرآن بیشتر از دو مورد بکار برده نشده است.
اعثر یعنی: لغزاند، آگاهی داد، چنانکه در آیه 21 سوره کهف میفرماید: وَ کَ ذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ یعنی: این چنین آنها را واقف
نمودیم. و این ماده است:
عثرة یعنی لغزش و هلاکت جمعش عثرات است و کلمه عثیر یعنی غبار و گرد خاك و کلمه عثا- یعنی فساد بر انگیخت، چنانکه در
آیه 60 سوره بقره میفرماید:
وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ، یعنی: در روي زمین فساد بر پا نکنید در حالیکه فساد کنندگان باشید.
، ص: 251
[سوره المائدة ( 5): آیه 108 ] .... ص : 250
اشاره
ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ
(108)
صفحه 115 از 150
ترجمه و شرح .... ص : 251
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که این کارها براي درست شدن گواهی صحیح و بهتر است و گواهان نخستین را
وادار میکند که از پیروي حق باز نایستند و در پایان همه را بترس از خدا و چشم داشتن باو و پرهیز کاري و فرمانبرداري از
دستورهاي اللهی میخواند، زیرا خداوند کسانی را که از راه او بیرون میروند و از فرمانهاي او سرپیچی میکنند به نیکی و راه
راست رهبري نمیکند، اینک میفرماید:
این قسم عمل که ما تشریح کردهایم، یعنی طریق شهادت و قسم دادن شاهد و ردّ قسم بر ورثه کوتاهترین و نزدیکترین راه است
بحقیقت و صحّت و شهادت بحق و احتراز از دروغ تا اینکه آن شاهد یا وصیّ از خدا بترسند و قسم دروغ نخورند یا بترسند از اینکه
دو حاکم شرع قسم را باولیاء میّت ردّ کند و ورثه بعد از قسم آنها قسم یاد کنند و آن دو شاهد رسوا شوند و دروغشان آشکار
گشته و غرامت از آنها گرفته شود و چه بسا از ترس ردّ ، ص: 252
قسم و ردّ شهادت بمستحق علیهم بترسند و شهادت ناحق ندهند و براي اینکه دچار عذاب خدا و رسوائی نگردید، تقوي پیشه کنید
و از خدا بپرهیزید و کلام خدا را بشنوید و مطیع باشید و بدانید که خداوند بیرون شدگان از حدود شرع را هدایت نمیکند و به
بهشت سعادت رهبري نمیشوند و نافرمایان از احکام اللهی براه حق دلالت نمیشوند و توفیق سلوك در طریق رشد و وصول
بخوشبختی نخواهند یافت و از این آیه استفاده میشود:
قسم خوردن اقرباي ورّاث براي خیانت شهود، شهود وصیت متوفی را وادار میکند که شهادت را بهمان قسم که واقع شده ادا کنند
و شهود متوفی نیز از ترس رسوائی و روشن شدن دروغ جرئت شهادت دروغ نمیکنند.
(108)
، ص: 253
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 253
اینکه مذکور شد حکم اقرب است هم بیأتوا بالشهاده انسب است
اقرب اعنی ز آنکه بفزاید ستم بر وصیّین ار که بر گردد قسم
بودشان ترس از تمیم و از عدي که بحلف آیند هم باز از بدي
از خدا ترسید و امرش بشنوید فاسق است آنکو ز امرش سر کشید
راه ننماید خدا بر فاسقان کز یمین کذب میجویند امان
(108)
، ص: 254
[سوره المائدة ( 5): آیه 109 ] .... ص : 254
اشاره
صفحه 116 از 150
( یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ( 109
ترجمه و شرح .... ص : 254
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که بترسید از آن روزي که خداوند متعال پیامبران را جمع میکند، یعنی همان
پیامبران که در زمان پراکنده بودند و بنوبت آمدند یا در مکان پراکنده بودند و هر کدام براي رهبري قوم خود برگزیده شدند و از
آنها در باره رسالت و مأموریتشان سؤال میکند که مردم در مقابل دعوت شما چه پاسخی گفتند. جواب میدهند ما را دانائی نیست
و تو داننده نهانهایی و بدانید سر و کار شما با خداوند علام الغیوب و با چنین دادگاه وحشتناکی است، لذا در گواهیهاي خویش
مراقب حق و عدالت باشید، اینک میفرماید:
از خدا بپرهیزید و دائما عتاب و عقاب روزي را بیاد آورید که خداوند در آن روز پیامبران را جمع میکند و بآنها میگوید:
آیا قوم شما در برابر دعوتی که شما آنها را نمودید، بشما چه جواب دادند؟
آیا جواب ایمان و اقرار یا جواب کفر و استکبار؟
پیامبران در پاسخ خداوند متعال گویند: ما را بالنسبۀ بعلم تو علمی ، ص: 255
نیست توئی که داناي هر پنهان و آشکار هستی، در حقیقت تو هستی که داناي بتمام امور نهانی و پنهانی که ما از آن بیخبریم
میباشی.
از این آیه استفاده میشود:
مردم باید از روز قیامت بترسند و از ارتکاب گناهان و اعمال ناپسند اجتناب نموده و احکام اللهی را که پیامبران بمردم رساندهاند با
کمال دقّت و مراقبت بآنها عمل کنند.
(109)
، ص: 256
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 256
اندر آن روز که جمع آرد تمام حق تعالی انبیاء را در مقام
پس بدعوت گوید ایشان را که هم چون اجابت کرده گشتید از امم
دعوت اعنی چون نمودید از عباد در ره توحید و آئین رشاد
از شما کردند اجابت بر چه چیز وین بود توبیخ گر داري تمیز
تا که بر ما ذا اجبتم انبیاء شاهد امت بوند اندر جزا
انبیاء گویند لا علم لنا خود تو علام الغیوبی در خفا
(109)
، ص: 257
توضیحات .... ص : 257
صفحه 117 از 150
1) قوله تعالی: لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ. )
یعنی کسانی که ایمان آوردهاید! از چیزهائی که اگر آشکار شود شما را بد آید، پرسش نکنید و اگر از چیزهائی که بوسیله قرآن
نازل شده و میشود، پرسش کنید و معنی و مراد از آن را نفهمیده باشد و بپرسید، جایز است و پاسخ آن بشما داده خواهد شد و
خداوند در باره آن از شما میگذرد و عفو میکند و شما را معفّو خواهد داشت، زیرا او آمرزنده و بردبار است.
بعضی از مفسرین گفتهاند: معنی آیه ناظر به پرسشهاي امّتهاي گذشته است، یعنی از آن قبیل پرسشها که آنها کردند و موجب
مشقّت و بد حالی آنها شد، شما نکنید چنانکه آیه بعد هم مؤید این معنی است.
قرآن تنها براي قانونگزاري نیامده است، بلکه میخواست که امّتی را تربیت کند و اجتماعی را بسازد و افراد را بر آداب و اخلاق
سازنده این اجتماع بار آورد، بهمین جهت در اینجا آداب پرسش کردن و حدود بحث و قواعد تفکر را نشان میدهد و از آنجا که
خداوند متعال فرستند. این شریعت است ادب مقتضی آن است که تفصیل یا اجمال آیات را بحکمت او واگذارند و مردم بهمان
اندازهاي که خداي دانا و آگاه خواسته بس کنند و کار را با بحث کردن در آیات و بتفصیل پرداختن بر خود دشوار نسازند و در
پی احتمالات نروند زیرا خداوند غیب را مخصوص خود گردانیده، پس ، ص: 258
بیجهت نباید در پی دست یافتن باین غیب برآیند زیرا حتی در آن حال که آدمی باین غیب آگاهی پیدا کند، باز نمیتواند در آن
تغییر و تبدیلی بدهد و خدا بتوانائی و تحمّل آدمی داناتر است و قوانین خود را مطابق همین توانائی میگزارد و باندازهاي که مردم
طاقت دارند، اسرار غیب را بر آنان آشکار میسازد.
بسیاري از امور است که مجمل و نامعلوم گذاشته شده و چون خدا چنین خواسته زیانی بر مردم نیست که چنین باشد، ولی پرسیدن
از این چیزها گاهی سبب آن میشود که ناچار پاسخی داده شود و مایه ناراحتی و اندوه پرسنده و گروهی از مسلمانان شود.
بهمین جهت خداوند مؤمنان را از آن باز میدارند که چیزهائی بپرسند که چون حقیقت بر آنها آشکار شود، اندوهگین شوند و
آنان را آگاه میکند که اگر چنین چیزها را در زمان نزول قرآن یعنی در دوره رسیدن وحی بر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم بپرسد، پاسخ آنان داده میشود و رحمت خدائی شامل حال میگردد و از پرسش و پا فشاري در سؤال چشم میپوشد و خدا
چون میداند که آدمی ناتوان است و هوي و آرزو بر او چیره است در جزا دادن باو شتاب نمیورزد و مثالی از پیشینیان میزند که
آنان نیز با پرسیدن در باره تکالیف و احکام کار را بر خود سخت میگرفتند و چون تکلیف در نتیجه سؤال معلوم میشود که منکر
آن میشوند و از گزاردن آن شانه تهی میکردند و اگر خاموش میشدند و کار را با همان آسانی که خدا خواسته بود میپذیرفتند
نه کار بر ایشان سخت میشد و نه نتیجه کوتاهی در کار و کفران دامنگیرشان میگردید. ، ص:
259
این است تربیتی که این کتاب عهدهدار آن است و مسلمانان را بصورت دیگري در میآورد مقصود آن نیست که خرد آدمی از
اندیشیدن باز ایستد و ذهن از کار کردن باز ماند، بلکه غرض آن است که عقل نیروي خود را در چیزي که سودمند است، بکار
اندازد و با پیروي از شکافتن و شاخه شاخه کردن نصّ قرآنی از حقایق واقعی که گردان زندگی با آنهاست دور بماند، با این نصّ
قرآنی آئین بحث و روشن معرفت بدست میآید، پرسشی که اثر سودمند بمردم ندارد، شایسته آن نیست که پرسیده شود و از بحث
و پژوهش که به نتایج عملی نرسد، اساسا باید دوري گزینند، این دین براي آن آمد که بسازد و ایجاد کند و هدفهاي واقعی مثبت
را تحقق بخشد، نه اینکه سبب پیدا شدن پژوهشهاي نظري و مجادلات لاهوتی و بیهوده کاریهاي عقلی شود که هیچ چیزي بر
واقعیّت زندگی نمیافزاید.
2) قوله تعالی: قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ. )
چنانکه گروهی از اهل توحید خودسرانه از بعض احکام پرسش نمودند و چون بر حسب مقتضیات شایسته نبود که از آنها سؤال
صفحه 118 از 150
نمایند، لذا پس از بیان در مقام تمرّد و تخلف بر آمدند و بضرر و زیان آنها پایان یافت.
برخی از مفسرین معتقدند که این آیه در باره منع از درخواست معجزات از پیامبران است که عدّهاي اکتفا بدلایل آنها ننموده و
خودسرانه معجزات دیگري درخواست میکردند و در پایان بانکار و لجاج آنان منتهی میشد.
البته باید توجّه داشت که اینگونه آیات به هیچوجه راه سؤالات ، ص: 260
آموزنده و سازنده را به روي مردم نمیبندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از اموري است که نه تنها مورد نیاز
نیست، بلکه پنهان ماندن آن بهتر و گاهی لازم است. زیرا اگر بعد از سؤال مطلبی مورد بحث قرار گرفت، باید بدان عمل نمود و لو
بر خلاف میل باشد و در صورت ابا مستوجب مؤاخذه احدیّت میشود.
3) قوله تعالی: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِیلَۀٍ وَ لا حامٍ. )
مردمان دوره جاهلیت چون ناقه پنج شکم میزائید و آخرین آنها نر نبود گوشش را شکاف میدادند و رها میکردند و دیگر نه
سوار او میشدند و نه بار بر او حمل میکردند و نحر و خوردن آن را هم حرام میکردند و آن را بحیرة میگفتند. و نیز اگر کسی
سفر میرفت یا مریض میشد، میگفت:
اگر سلامت برگشتم یا شفا یافتم ناقه من سائبۀ است و مانند بحیرة انتفاع از آن را حرام قرار میدادند.
و همچنین اگر گوسفند، یعنی میشی مادّه میزائید مال خودشان بود و اگر نر میزائید، متعلق بخدایانشان بود و اگر دو قلو بود و نر و
ماده با هم بود، نر را وصیله میگفتند و ذبح آن را حرام میشمردند و همچنین اگر از نتاج نر ده شکم میآمد، بار کردن بر آن را
حرام قرار میدادند و از آب و چرا منعش نمیکردند و او را سر میدادند که بهر جا خواهد، برود و آن را حام مینامیدند.
و بطوریکه نوشتهاند امام و پیشواي مردم جاهلیت عمرو بن لحیّ بن قمعۀ بن خندف الخراعی قدیمترین کسی است که مکّه را مالک
شده و اولین نفري است که دین اسماعیل را تغییر داده و پرستش بتها را رواج نموده ، ص: 261
و مجسمّه آنها را در مکّه نصب نمود و بحیرة و سائبۀ و وصیله و حام را تشریع کرده است.
در آن هنگام که قرآن این نصّ قاطع را براي مردم آورد، تنها بچاره کردن درد نادانی و جاهلیت عرب برنخاست، بلکه براي آن بود
که هر جاهلیّتی را درمان کند. این آیه هنوز در ضمیر بشریّت کار میکند، زیرا هنوز این ضمیر در پارهاي از گوشههاي زمین از
بتپرستی آشکار یا پوشیده در زیر پرده ایمان دگرگون شده، رهائی نیافته و هنوز هستند کسانی که خدا را نمیپذیرند و بجاي آن
خدایان باطلی از اوهام و خرافات براي خود میسازند.
دو راهی هدایت و گمراهی همان آزادي است که اسلام براي ضمیر و عقل آدمی خواستار است تا از زیر فشار تقلید کورکورانه و
بازگو کردن بیخردانه آنچه دیگران میگویند بیرون آید.
4) قوله تعالی: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا. )
قرآن باین صورت نمونههاي جمود عقلی و خاموشی روحی و فسرده شدن شعله را در ضمیر آدمی نمایش میدهد و این شعله شعله
گردن کشیدن بطرف دانایی و آزادي در تصور و جستجوي انگیزهها و هدفها است، این نمونه را بصورتی نشان میدهد که خود
بخود زشتی آن آشکار است، چه در برابر اینکه آن مردم را به بررسی آنچه پیامبر آورده میخواند میگویند:
آنچه در نزد پدران خود یافتهایم و از آنان بما رسیده ما را بس است و قرآن پس از این پرسشی میکند که زشتی پندار ایشان را
بخوبی آشکار میسازد ، ص: 262
میگوید، اگر پدرانشان چیزي هم نمیدانستند و بجایی راه نمیبردند، بازهم بنادانی سیاه و گمراهی آشکاري که از پدرانشان
بایشان رسیده بس میکنند و هیچ در بند نیستند که بروشنی درآیند.
قرآن این نمونه را میآورد و آن را زشت میشمارد و آنگاه همه را به نقیض آن میخواند، مردم را میخواند که بروشنی و آزادي
صفحه 119 از 150
درآیند و از جمود آنچه بمیراث رسیده و از بندگی تقلید کورکورانه رهایی یابند و همان گونه که آدمی را بآزادي ضمیر و روشنی
بصیرت و رهایی عقل خوانده در برابر این آزادي مسئولیتی نیز قرار داده چه هر انسانی که آزادي اختیار دارد ناچار در مقابل آنچه
برگزیده مسئوولیتی دارد، آنان که راه یافتهاند باید که راه بگمراهان نشان دهند و آنان را بهدایت دعوت کنند. و اگر نپذیرفتند خود
دانند و خود دیگر از گمراهی گمراهان زیانی بمؤمنان نرسد.
5) قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ. )
از این آیه استفاده میشود که هر گروهی از لحاظ مسئوولیت کاري که میکند و راهی که میرود استقلال دارد و چنان نیست که
پارهاي در گذشته میفهمیدند و یا گروهی ممکن است امروز نیز چنان بفهمند که مقصود از این آیه آن است که مؤمن مکلّف بامر
معروف و نهی از منکر نیست یا اینکه با این آیه مسئوولیت مؤمن در مبارزه با بدي و ایستادگی در مقابل گمراهی و ایستادگی در
برابر جنگیدن با سرکشی و کوشیدن براي بهبود زندگی و بازگرداندن آن راه و شریعت خدا از میان میرود.
ممکن است توهّم شود که این آیه با آیه امر بمعروف و نهی از منکر مخالف باشد و چنین تصور شود که فرمودهاند تو بفکر
خویشتن باش ترا با ، ص: 263
عمل دیگران چکار؟ ولی چنین نیست، بلکه این آیه را تأکیدي ضمنی براي امر بمعروف و نهی از منکر است، زیرا خداوند متعال
در آیه همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
شکّی نیست که امر بمعروف و نهی از منکر از مهمترین ارکان اسلام است و بهیچ وجه نمیتوان شانه از زیر بار مسئولیت آن خالی
کرد و فقط در موردي امر بمعروف و نهی از منکر ساقط میگردد که امیدي به تأثیر آن نباشد و شرایط لازم موجود نباشد.
خلاصه وظیفه هر مسلمان بحکم خرد دعوت و ارشاد دیگران است که اگر بپذیرند او نیز بهرهمند شده زیرا وظیفه خود را انجام داده
و اگر نپذیرند از تبهکاري آنان ضرر و زیانی دامنگیر وي نخواهد شد.
6) قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ. )
حکمی که اینجا آمده این است که چون کسی نزد یکی اجل را احساس میکند و بخواهد بشکلی از شکلها وصیّت کند، خواه باین
باشد که بر مال خود در حق کسانی که وصیّت کردن بر آنها رواست، سفارش کند، یا وامی که بر گردن دارد، گواهی دهد، یا
مالش را بکسی بسپارد که پس از مرگ وي بکسانی که شایسته دریافت آنند برساند، یا جز اینها بر وي واجب است که اگر در سفر
نباشد دو گواه دادگر از میان مسلمانان بر وصیّت وي گواهی دهند و چون در سفر باشد و چنین گواهانی را درنیابد، بر وي رواست
که دو گواه از غیر مسلمانان برگزیند، ولی شرط آن است که این دو تن بیک دین آسمانی مؤمن باشند، چه همچنانکه خواهیم دید
آن دو باید بنام خدا سوگند یاد کنند. ، ص: 264
و در این حالت اخیر اگر مسلمانان در راستی آنچه گواهان میگویند:
یا در امانت ایشان نسبت بمالی که بآنان سپرده شده شک داشته باشند، آنان را پس از گذاردن نماز براه و رسم خود وامیدارند، تا
بخدا سوگند یاد کنند که مصلحت خود و خویشان خود را بدیده نگیرند و گواهی را که خدا بر آنان واجب ساخته پنهان نسازند و
اگر چنین نکنند، از گناهکاران باشند، باین ترتیب است که گواهی آن دو تن نامسلمان میتواند روا شود.
و اگر پس از این آشکار شود که آن دو تن گناه گواهی دادن بدروغ را ورزیده یا سوگند بدروغ یاد کردهاند و یا در امانت خیانت
روا داشتهاند، دو نفر از کسانی که این گناه بزبان ایشان تمام شده، یعنی دو نفر از آنان که به ترکه مرده شایستگی بیشتر دارند،
سوگند یاد میکنند که با این کار تجاوزي بحق دو گواه اوّل و همچنین بحق دیگران نکنند و گر نه از ستمگران باشند، باین ترتیب
گواهی دو گواه اول از میان میرود و گواهی دوم جاي آن را میگیرد.
سپس نص قرآنی میگوید که این کارها براي درست شدن گواهی صحیح، بهتر است و گواهان نخستین را وامیدارد که از پیروي
صفحه 120 از 150
حق وانایستند.
و در پایان همه را بترس از خدا و چشم داشتن باو و پرهیزکاري و فرمانبرداري از دستورهاي اللهی میخواند، چه خداوند کسانی را
که از راه وي بیرون میروند و از فرمانهاي او سرپیچی میکنند به نیکی و راه راست رهبري نمیکند.
و شک نیست که طبیعت اجتماعی که این احکام را براي سازمان ، ص: 265
دادن بآن فرود آمده در شکل اجرا کردن این دستورها و حتی در نوع کارهایی که باید صورت بگیرد، تأثیر میکند، گواهی دادن
بزبان که باین شکل صورت میگیرد با طبیعت اجتماع و اوضاع احوال آن سازگاري وارد سوگندي که پس از گذراندن نماز دسته
جمعی بخدا یاد شود براي آن است که وجدان دینی را برانگیزد و اینکه آدمی از رسوا شدن در اجتماع پس از آشکار شدن دروغ
در گواهی نگران شود در جامعههاي ابتدائی بیشتر مؤثر است.
اجتماعات متمدن در طول و تفصیل امروز وسائل دیگري براي اثبات گواهی دارد و براي روان ساختن وصیت اشکال دیگري از
قبیل نوشتن و سند رسمی تهیه کردن و وصیت نامه را در بانکها سپردن موجود است که با امکانات مردم این روزگار هماهنگ
است.
میخواهیم بدانیم که آیا این نصّ از اینکه بتواند در اجتماعات بشري کار کند از این افتاده است؟
ما غالبا چون بیک محیط خاص نظر میکنیم فریب میخوریم و چنان میپنداریم که پارهاي از قانونهاي دینی و شعائر و کارهاي که
باید صورت بگیرد، از اثر افتاده چه بشریّت وسائل تازه دیگري بجاي آنها آورده است.
آري بیشتر اوقات گول میخوریم که این دین براي تمام بشریّت و براي تمام نقاطی که آدمیزاد در آن جایگزین است آمده.
فراموش میکنیم که اکثریت بزرگی از این بشریّت هنوز یا در حال بدویت زندگی میکنند یا کمی از این حالت بالاتر آمده.
نیازمند آن است که کسی دست آن را بگیرد، و این دین است که میتواند نیازمندیهاي آن را جواب گوید و چون اجتماعی از
حالت ، ص: 266
بدوي بالاتر آید، در این دین نیازمندیهاي دیگر خود را مییابد.
دین اسلام هنوز بلندترین گامهاي بشریّت پیشتر و در عین دستگیر آن در پایههایی ابتدائی اجتماع است و این خود یکی از معجزات
بزرگ آن بشمار میرود.
فریب دیگري که میخوریم از آن است که در بایستهایی را که افراد در اجتماعات متمدنی گرفتار آن میشوند، از یاد میبریم و
فراموش میکنیم که روانی و آسانی این دین دست مردم را در این گونه جاها میگیرد و همانگونه که در بیابان و جنگل کارسازي
میکند در شهرها و پایتختها نیز وسیله کار و آسایش در اختیار همه میگذارد و این از آن جهت است که دین اسلام دین بشریّت
در همه اوضاع و احوال است و این نیز یکی از معجزات بزرگ آن است.
در آن هنگام که چنان میپنداریم که ما از پروردگار مردم بحال مردم بیناتریم دچار اشتباه شدهایم تا روزي پیش آید واقعیتها ما
را بفروتنی وادارد چه بهتر آنکه پیش از رسیدن مصیبت هوشیار شویم و آداب انسانیت را از آفریدگار انسان بیاموزیم. این است
دین پاك و حنیفی که براي همه زمانها و مکانها آمده و آفریدگار جهان که بیش از آفریدههاي خود بکار جهان و خلق جهان
داناست، شریعت خود را چنان ساخته که کار زندگی را آسان کند و پیوند میان بندگان را بسامان دارد.
7) قوله تعالی: قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ. )
سر لوحه پاسخ پیغمبران سپاس پروردگار است و در آغاز بقصور خود اقرار مینمایند که حقیقت علم و احاطه باسرار و غیب مطلق
که هرگز ، ص: 267
مخلوقی بآنها آگاه نشد در ساحت کبریائی مشهود و در حیطه قدرت اوست و سپس اقرار مینمایند که علم و شهادت آنان بمنویّات
صفحه 121 از 150
و باعمال مردم پرتوي از علم و احاطه پروردگار میباشد و بر حسب وظیفه شهادت خود را اداء مینمایند.
هر یک از نیروي شنوائی و بینائی بشر روزنهاي است که گوشهاي از این جهان بروي او گشوده شده و بوسیله آموزش و بکار بردن
هر یک از آن نیروها ببعضی از موجودات جهان آگاهی مییابد و به پارهاي از اسرار آفرینش پی میبرد و هر یک از آن دو نیروي
شنوائی و بینائی بشر بطور محدود میتواند با موجودات تماس داشته باشد، ولی افراد که علم و احاطه آنان منحصر به نیروي حواس
نیست، بلکه با نیروي غیبی و شهود قلبی احاطه دارند، مانند رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او و یا فرشتگان که
سمت شهادت بر منویّات و بر اعمال مردم دارند، تا حدود امکان بر حالات و سرائر اعمال و صفات نیک و بد هر یک از افراد بشر
بطور شهود احاطه دارند.
و مفاد انّک انت علّام الغیوب. حصر است به این که علم پروردگار سنخ دیگري از علم و احاطه است، زیرا هر موجود طبیعی داراي
علل و حدود زمانی و مکانی بیشماري است که با مجموع نظام هستی ارتباط دارد و احاطه بوابستگی آنها بیدیگر اختصاص به
پروردگار دارد و همچنین احاطه به سیرت هر یک از افراد بشر و باعمال و منویّات آنان بحقیقت علم سنخ دیگري از احاطه است،
زیرا زمام تدبیر جهان و هر یک از آفریدهها در حیطه قدرت اوست و از آن تعبیر بصفت فعل میشود، یعنی هر چه در سلک أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 11 ، ص: 268
نظام وجود درآید و از خوان هستی برخوردار است، تحت تدبیر پروردگار قرار گرفته و چیزي از حیطه قدرت او پنهان نخواهد بود
و از این سنخ احاطه خارج از حدّ موجود امکانی است.
مجمع البیان نوشته: حاکم ابو سعید در تفسیر خود گفته است: این دلالت بر بطلان قول امامیّه دارد، زیرا آنان معتقدند که ائمۀ علیهم
السّلام عالم بغیب هستند.
و شیخ در جواب گفته که این گفتار ابو سعید ظلمی نسبت بامامیّه است. زیرا هیچیک از امامیه بلکه هیچک از اهل اسلام را سراغ
نداریم که احدي از مردم را عالم بغیب بداند و هر کس مخلوقی را باین صفت توصیف کند از دین خارج است و شیعه امامیۀ هم از
این اتّهام بري و بیزارند و هر کس آنها را باین گفتار نسبت دهد، خداوند بین او و آنها حکم خواهد کرد.
، ص: 269
روایات .... ص : 269
1) روایت شده وقتی آیه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ، نازل شد سراقۀ بن مالک و بروایتی عکاشۀ بن محصن برخاسته، سؤال نمود: )
آیا فریضه حج در هر سال است؟
حضرت از او اعراض فرمود و او را سه بار تکرار نمود، حضرت فرمود: در پاسخ بگویم، بلی حج براي هر سال واجب میشود و
استطاعت آن را نخواهید داشت، پس واگذارید آنچه از احکامی که بیان نمیکنم، همچنانکه گروهی از گذشتگان از پیامبران
پرسشها مینمودند و سبب تمرّد آنها بود و هر چه را که امر مینمایم بقدر توانائی خود رفتار نمائید و از آنچه نهی کردهام اجتناب
کنید.
2) در کتاب درّ منثور از ابی هریره روایت نموده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطبه خواند و فرمود: پروردگار بر شما )
حجّ خانه کعبه را واجب فرمود. و عکاشۀ بن محصن اسدي، سؤال کرد: آیا در هر سال است، حضرت فرمود: اگر بگویم، بلی
واجب میشود. اگر آن را ترك کنید، گمراه خواهید شد، ساکت باشید از آنچه بیان نمیکنم، همچنانکه گروهی از گذشتگان
سؤالاتی از پیامبران میکردند سبب اختلاف و تخلّف آنان بود که لا تسئلوا نازل شد.
3) ابن بابویه از امام جعفر صادق علیه السّلام در معنی آیه ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ ، ص: 270 )
صفحه 122 از 150
بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِیلَۀٍ وَ لا حامٍ
روایت کرده که آنحضرت فرمود:
مردمان زمان جاهلیّت هر وقت گوسفند پنج شکم میزائید، برّه ششم را بحیرة مینامیدند و آن گوسفند را براي بتها اختصاص
میدادند و وصیلۀ نام میگذاشتند و هر گاه گوسفندي در شکم ششم دو برّه دفعۀ میزائید، ماده آن را جهت بتها مقرر میداشتند و
میگفتند: به برادرش رسید و گوشت آن را بر زنان حرام میدانستند و میگفتند: به برادرش رسید و گوشت آن را بر زنان حرام
میدانستند و حام شتر نر را میگفتند که ذبح آن را حلال ندانسته و چیزي بر او حمل نمیکردند. خداوند متعال در این آیه کریمه
تمام آن اعمال را رد کرد.
4) عیاشی از عمار بن ابی احوص، روایت کرده که گفت: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام سؤال کردم سائبۀ چیست؟ )
حضرت فرمود: آن بندهاي است که او را مولایش آزاد کند و باو بگوید: برو بهر کجا که میخواهی جنایات تو بر عهده من نیست
و میراث ترا هم نمیخواهم، پس آن بنده ولی ندارد، جز خداوند و هر کس ولی او خدا باشد، رسول اکرم و ائمّۀ هم بر او ولایت
دارند و میراث آن بنده براي امام میباشد.
5) در کافی ذیل آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ ... )
از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: این آیه در باره دو نصرانی بنام ابن بندي و ابن ابی ماویۀ
نازل شده که با یک نفر مسلمان از قبیله تمیم وادي به سفر رفته بودند با مرد مسلمان پول و اثاثیه و ظروف طلا و لوازم دیگري بود
که بمنظور فروش همراه برداشته چون بمدینه رسیدند مرد مسلمان مریض شد، وقتی احساس مرگ خود را نمود، أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 11 ، ص: 271
هر چه داشت بآن دو نفر همسفر خود داد که بورثه او بدهند، پس از مرگ او نصرانیها وجوه نقد و قسمتی از اموال را بورثه او ردّ
کردند، ولی ظروف طلا و اشیاء نفیسه که بود، تسلیم ننمودند. ورثه که از حال او اطلاع داشتند، پرسیدند که آیا مرض تمیم مدّتی
بطول انجامید؟ گفتند: خیر چند روز بیشتر مریض نبود. سؤال کردند: آیا چیزي از او به سرقت رفته و یا در تجارت خسارتی کرده
بود؟ گفتند: خیر. پرسیدند: پس اموال نفیس و جواهرات و زینت آلاتی که همراه او بود، چه شد؟ جواب دادند: هر چه بما داده
بود، بشما تحویل دادیم و زائد بر آن را اطلاعی نداریم، ورثه حضور پیغمبر شرفیاب شده و چگونگی را عرض نمودند.
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن دو را قسم داد، هر دو قسم خورده و رها شدند.
پس از چندي جواهرات در نزد آنها مشاهده نموده و پیدا شدن آنها را به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خبر دادند و گفتند
که آن دو نفر قسم دروغ خوردهاند.
پیغمبر منتظر وحی شد تا اینکه این آیه نازل شد. و مراد از اواخران من غیرکم اهل کتاب میباشند، چه خداوند شهادت اهل کتاب
را فقط در وصیّت در سفر آن هم در صورتی که مسلمان نباشد، معتبر دانسته و بشهادت اولی پیغمبر اکرم آن دو نفر نصرانی را قسم
داده بود. بعدا فرمود: اگر اطلاع یافتید که آن دو شاهد به دروغ قسم خوردند مانند آن دو نصرانی که حضور پیغمبر دروغ قسم
خوردند، باید در اینصورت دو نفر دیگر از آنهائی که مدعی هستند که شاهدین اول دروغ قسم خوردهاند، بجاي آنها قرار دهید،
چنانکه پیغمبر بورثه تمیم امر فرمود که بر آنچه اطلاع یافتند قسم بخورند و پس از قسم خوردن جواهرات را از آن دو نفر نصرانی
گرفته و بورثه رد ، ص: 272
نمود.
6) تفسیر قمی از امام محمد باقر علیه السّلام روایت نموده در باره آیه یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ، فرمود مفاد ماذا اجبتم سؤال از پیامبران )
در باره اوصیائی است که آنها را به پیروان خود معرفی نمودهاند. در پاسخ گویند: لا علم لنا یعنی بار الها نمیدانیم بعد از ما مردم با
صفحه 123 از 150
آنها چگونه رفتار نمودهاند.
ولی حسن و جبائی بنا بروایتی معتقدند که مراد آن است که ما را علمی مانند علم تو نیست، زیرا ما را علم بغیب و باطن آنها نیست.
ابن انباري گفته: معنی لا علم لنا این است که ما بکردار آنها در وقت حیات خودمان مطلع و دانا هستیم و پس از مرگمان از آنچه
گفته و کردهاند، آگاه نیستیم و تو دانایی بآنها هستی که از ما پنهان است، زیرا استحقاق ثواب و جزاء در خاتمه کار و هنگام مرگ
معلوم میشود.
، ص: 273
تجزیه و ترکیب .... ص : 273
قوله تعالی: لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ، کلمه اشیاء بوسیله کلمه عن مجرور است، ولی بخاطر اینکه غیر منصرف است مفتوح شده، و بنظر
برخی از مفسرین کلمه اشیاء اسم جمع است و دلیل جمع نبودنش هم این است که جمعش اشاوي است، مانند صحراء که جمعش
صحاري است.
و جمله ان تبد لکم تسؤکم جمله شرط و جزاء و محلا مجرور و صفت اشیاء میباشد.
قوله تعالی عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ بنظر زجاج معنیش این است:
الزموا انفسکم که در واقع علیکم جانشین فعل شده است، مانند عندك زیدا یعنی زید پیش تست، او را بگیر، و دونک زیدا یعنی
زید نزدیک تست، او را بگیر، و حروف دیگري هم جانشین فعل میشود، ولی مانند اینها متعدي بمفعول نمیشوند، چنانکه گفته
میشود: الیک عنّی یعنی از من دنبال کن. و باید دانست که استعمال این کلمات فقط در مورد دوّم شخص جایز است.
کلمه لا یضرّکم بنابر اینکه خبر باشد مرفوع است و در صورت مجزوم بودن جواب شرط میباشد، و در صورت مجزوم بودن این
فعل مضموم و مفتوح و مکسور و اظهار هر دو را جایز است.
قوله تعالی: شَهادَةُ بَیْنِکُمْ کلمه شهادت مبتداء و کلمه اثنان خبر آن ، ص: 274
است. یعنی شهادة هذا الحال شهادة اثنین.
قوله تعالی: إِذا حَ َ ض رَ أَحَ دَکُمُ الْمَوْتُ احتمال داد، متعلق به کلمه شهادة و مفعول آن باشد، امّا متعلق به وصیت نیست، زیرا مضاف
الیه در مضاف عمل نمیکند و کلمه حین الوصیۀ ظرف است و متعلق به کلمه الموت میباشد یا اینکه از کلمه اذا بدل است یا متعلق
به حضر منکم و صفت براي اثنان میباشد و همینطور است کلمه ذوا عدل.
و کلمه او آخران من غیرکم کلمه من غیرکم صفت آخران است.
جمله ان انتم ضربتم فی الأرض فاصابتکم مصیبۀ الموت.
شرط و جزاء معترضه میان موصوف و صفت است البته جزاي شرط بخاطر وجود قرینه محذوف شده است. چنانکه جواب اذا حضر
احدکم ...
نیز حذف شده است، ولی اگر کلمه اذا را بمنزله حین بگیریم نیازي بجواب ندارد و جمله تحبسونها من بعد الصلوة صفت دیگري
براي آخران است و من بعد الصلوة متعلق به تحبسونهما میباشد و در جمله فیقسمان باللّه فاء حرف عطف است و ممکن است،
بتقدیر اذا حسبتموهما اقسما جزاء باشد و جمله لا نشتري به ثمنا جواب یقسمان میباشد.
قوله تعالی: مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ.
بنا بنوشته تفسیر المیزان این جمله در محلّ حال است، یعنی در حالیکه این دو شاهد جدید از بستگان میت و از کسانی باشد که دو
شاهد اول که اولی و اقرب به میت بودهاند، بر آنها ظلم کردهاند.
صفحه 124 از 150
عاصم بنا به نقل ابو بکر و حمزة و خلف و یعقوب کلمه الاولین را به صیغۀ جمع مقابل قرائت کردهاند، ظاهرا معناي آن اولیاء و
آنهایی است که ، ص: 275
حق تقدم دارند. از نظر اعراب بدل یا صفت الذین خواه بود.
قوله تعالی: یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ، کلمه یوم منصوب است به فعل اتّقوا یعنی: و اتقوا یوما بنظر زجاج نصبش بخاطر جمله: لا یهدي
القوم الفاسقین است، ولی عدّهاي از مفسرین معتقدند که نصب آن به جهت فعل محذوف است، یعنی احذروا.
، ص: